پسرم پرهام
براستی که وجودت فاصله را ازمیان برمی دارد و سرمای
زمستانهای زندگی را از یادمان می برد، با تو همیشه بهارست
حتی در سرزمینهای سرد قطبی
یستنی کاکائویی
بدون عنوان
مچ گیری از مامان
گاهی که مشغول بازی میشوی با خودت یا لولوی عزیزت حرف میزنی من دزدانه و حریص نگاهت می کنم و مست میشوم و چه شورانگیزست لحظه ای که سر بلند میکنی و نگاهمان تلاقی میکند تو مچم را می گیری و من لو میروم تو شور و عشق مرا می فهمی و من شوق و دلگرمی تو را ...
نویسنده :
simin
16:31
همه دارایی من
هر کس به دلیل هدف یا تعهدی که دارد در برابر زخمهایی که روزگار بر جسم و روحش میزند می ایستد و مقاومت میکند تعهد من پاکترین و مقدسترین موجود عالم است پرهام عزیزم ...
نویسنده :
simin
16:29
پسرم پرهام (1)
تو بزرگ می شوی و من قند توی دلم آب می شود مرض قند خواهم گرفت آخر از تماشای تو ...
نویسنده :
simin
11:57
پرهام و دریای خوشحال
" وقتی تو خوشحال می شوی قلب منهم وسعت و طراوت بهشت را به خود می گیرد " این یکی دو روزه شمال بودیم و دریا به قول پرهام همش عصبانی عین پنج شش ساعتی که دریا خوشحال شد و سر کیف اومد پرهام توی بغلش بود و از سر و کولش بالا میرفت ...
نویسنده :
simin
11:57
همه دنیای من
پسرکم نمی دانم چرا گاه برای شاد کردن تو بیهوده تلاش می کنم و راه به بیراهه می روم وقتی تو با یک حباب ساز کوچک هم به شوق می آیی و در پوست خود نمی گنجی و عجیب اینکه همانقدر دلم از دیدن اشکهایت به لرزه در می آید که از تماشای شعف کودکانه ات ...
نویسنده :
simin
11:53
خط سوم
وقتی پسرم نبود دو خط بودیم،گاهی موازی و گاه متقاطع اما حالا که او هست شده ایم مثلث متساوی الاضلاع و دنیای زیبای ما همان فضای کوچک و سه گوش میان ماست خداوند مهر و مهربانی سپاس تا بیکرانه عشق ...
نویسنده :
simin
11:51